دلی بهاری

خواستم بهارت شوم 

خواستم بر غنچه هایب بوسه زنم  

تا کی می توانم خواسته هایم را در دلم نگه دارم؟ 

گفتی به من بگو  

گفتم دل تو کوچک است حرفهایم در دلت جا نمی شود 

اما بعد با خودم گفتم شاید دلت انقدر بزرگ باشد... 

که حرفهایم در دلت گم شود.

گل های قالیه من

دوست ندارم روی سرش سقف باشه                    یا بخواد دور و برش دیوار باشه 

سقف من اسمونه دیوار من درخت و کوه و چمنه 

یه فرش دارم هیچکی تو خونش نداره                     اخه قالیه شما گل های خندون نداره 

گل های قالیه من دوست نداره روش بره میز و صندلی  

گل های قالیه من با همشون فرق داره                   اخه اون روی سرش نهنج و گلبرگ داره 

اما قالیه شما تو تنش تار داره تو تنش پود داره هیچی احساس نداره 

گل های قالیه من با همشون فرق داره