پر رنگ ...رنگارنگ
.
.
توی اون ظرف قشنگ
.
.
آبنبات کوچیکم
توی اون شهر فرنگ غافل از خورده شدن...
خودشو گم میکنه
.
.
مثلی توی سرش جا می کنه
.
.
مثلش این شده بود...
.
.
میگه هم رنگ جماعت شدنم کار خوبه....
.
.
شیرین کوچک من مگه آخه نمی دونی
.
آخر هفته که می شه
.
ته اون ظرف قشنگ
خالیه خالی می شه!