-
یاد مینا
چهارشنبه 15 آذرماه سال 1391 20:12
دل خوش از آن بود مینا گر گل سوسن نباشد بغلش نرود از سر گل,خاطر باغ چمنش
-
کوجه باغ ذهن من
شنبه 27 آبانماه سال 1391 20:33
خلوتی ست اینجا روی یک چوب قشنگ نام بگذارش میز اتاق, بچه ی شوخ و زرنگ . . بچه قصّه ما لا به لای شعرهای کهنه اش اوج, پیدایی خود بار دیگر گم شده.... در میان شاخه های درهم برهم, ذهن کوچکش . . کوشش و صبر و تقلّا نیست کافی . . کوچه باغش بس گرفته . . در تمنّای شنود, خش خش گام های پای او او همان رهگذر کوچه عشق . برگ ها را...
-
خوو گرفت رشته ام با یاد او..
شنبه 27 آبانماه سال 1391 20:29
خواستم خاطراتی بنویسم از خود از خودم خاطره هایم خاطراتی خوش بود خوش بُود یاد کنم انچه هنوزم جاری است لحظاتی که برایم لحظاتی عالی است عالی از آن جهت است کز همه رنگ و ریا گوشه ای از اینجا از همین این دنیا یافتم انکه کلامش خوش بود منشش زیبا بود گرجه وصفش سخت است جمله کوتاه کنم کاملا ملّا بود شیخ ما شیخ نبود بلکه استادی...
-
روز برفی!
یکشنبه 7 اسفندماه سال 1390 20:51
لحظه ای صبر کنید برف را جم(ع) نکنید آه پارو نکنید چند سالی است که دیده نشده ساعتی چند مهمان نشده . . . به خجسته آمدی بی نام و پیغام آمدی ای که تن کردی به بر نقره پوشان طلعتی ای عروس نیک بختم ای سراسر فرخی بس مجلل کرده ای با تورهایت خانه شیرینمان یمن اینجا بودنت سروها تا کمر خم گشته اند! . . میتکاند برف را سالخورده...
-
کو برایم یک نوایی؟
چهارشنبه 3 اسفندماه سال 1390 14:52
شاپرک؛ نزدیک گوشم یافت جایی با دم نرم و لطیفش خواند یک دم؛ چن(د) کلامی گفت: نالان گشته سوسن گفتم؛ آیا دیده از من یک قصوری؟ گفت آیا تو ندیدی این حسد را بر فرشته؛ باد و باران؛ بر چمن را؟ گفت از من گشته خامش گفت سوسن او نکرده بهر من یک دم نوایی خواه باشد اختیاری نی درونش جبر و زاری . . . گفتمش رو! گو به سوسن این ندا را...
-
باد و باران
شنبه 29 بهمنماه سال 1390 15:35
چیک چیک می خورد بر سقف من سقف من دیوار من قطره های لولو و مرجان من مست کرده بوی نم بوی شبنم بلبل بی تاب من . . جیک جیک می کند گنجشک؛ آوازی ز دور سر خوش وچالاک؛ گویی با غرور با خودش کرده عجین در سمن بی هراس از تر شدن ... بی خود شدن... . . کاش گیرد ذهن من این روح من آن جان بی آرام من لمحه ای آرامشی کاخر؛بخواهد قلب من...
-
شاهینک من سه تا یار با وفا داشت(یار سه تا)
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1390 09:47
دو تا بال دو تا پا دو تا چشم بی خطا هر کدوم واسه من چی بودن؛ یار سه تا! هر کدوم تو دلم خونه کردن بی صدا واسه پرواز دلم؛ واسه حل چاره ام چی بودن؟یار سه تا! مثل کوه پر فراز؛ مثل دریا بی نیاز جمع شدن با اتکا؛ با اتحاد نشدن از هم جدا یکیشون گفت آهای یار سه تا نکنه دام بلا؛ یه روزی پر از جفا قصد کنه که ما بشیم از هم جدا ....
-
30صفر
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 14:23
سلام ای جان جان جانم رضا جان غمت ما را غمین کرده رضا جان به سینه چون گذر کردم بدیدم دلم خواهد که شرح این ملامت چنان گوید که با آهی ز سینه شرر را با زمین و آسمان ها بیامیزد کند خونین بگیرد رنگ آن شیرین که فرهادش ز عشق او تبر را بر دل نازک چنان کوبید چرا فهمید که شیرینش ز کف رفته...
-
آتشی سرخ
شنبه 28 آبانماه سال 1390 00:15
شب بلند است و خدایا ذهن من کوتاه شد واژگان بر باد رفت و دست من کوتاه شد چند وقت است که پیدا نتوانم کردمش واژگانم کو؟ کجا باید بیابم راهکش؟ در تکاپویش بدم دیدم که شمع شعر من خامش شدست واژگان و قافیه وزن و ردیف و مابقی را خط زدم گرد بر گرد صغیرک شعر نازک پرورم حلقه ای! نه! چنبری محکم زدم. با دمی عاری ز هر وزن و عروض بر...
-
آبنبات من
پنجشنبه 27 مردادماه سال 1390 22:40
پر رنگ ...رنگارنگ . . توی اون ظرف قشنگ . . آبنبات کوچیکم توی اون شهر فرنگ غافل از خورده شدن... خودشو گم میکنه . . مثلی توی سرش جا می کنه . . مثلش این شده بود... . . میگه هم رنگ جماعت شدنم کار خوبه.... . . شیرین کوچک من مگه آخه نمی دونی . آخر هفته که می شه . ته اون ظرف قشنگ خالیه خالی می شه!
-
دلی بهاری
چهارشنبه 22 تیرماه سال 1390 16:35
خواستم بهارت شوم خواستم بر غنچه هایب بوسه زنم تا کی می توانم خواسته هایم را در دلم نگه دارم؟ گفتی به من بگو گفتم دل تو کوچک است حرفهایم در دلت جا نمی شود اما بعد با خودم گفتم شاید دلت انقدر بزرگ باشد... که حرفهایم در دلت گم شود.
-
گل های قالیه من
سهشنبه 21 تیرماه سال 1390 16:51
دوست ندارم روی سرش سقف باشه یا بخواد دور و برش دیوار باشه سقف من اسمونه دیوار من درخت و کوه و چمنه یه فرش دارم هیچکی تو خونش نداره اخه قالیه شما گل های خندون نداره گل های قالیه من دوست نداره روش بره میز و صندلی گل های قالیه من با همشون فرق داره اخه اون روی سرش نهنج و گلبرگ داره اما قالیه شما تو تنش تار داره تو تنش پود...