آتشی سرخ

شب بلند است و خدایا  

ذهن من کوتاه شد 

واژگان بر باد رفت و دست من کوتاه شد 

چند وقت است که پیدا نتوانم کردمش 

واژگانم کو؟       کجا باید بیابم راهکش؟ 

در تکاپویش بدم 

دیدم که شمع شعر من خامش شدست

واژگان و قافیه 

وزن و ردیف و مابقی      را خط زدم  

گرد بر گرد صغیرک شعر نازک پرورم 

حلقه ای!      نه!       چنبری محکم زدم. 

با دمی عاری ز هر وزن و عروض 

بر تن سرد و خموش و لاغرش 

بس دمیدم! 

تا که دیدم جان، تمایل، رو، بسوی سرخ و گرمی میکند!