سلام ای جان جان
جانم رضا جان
غمت ما را غمین کرده رضا جان
به سینه چون گذر کردم بدیدم
دلم خواهد که شرح این ملامت
چنان گوید که با آهی ز سینه
شرر را با زمین و آسمان ها
بیامیزد
کند خونین
بگیرد رنگ آن شیرین
که فرهادش ز عشق او
تبر را بر دل نازک
چنان کوبید
چرا فهمید
که شیرینش ز کف رفته...
سرشار از عشق باد دل ِ شیرینت . . .