کو برایم یک نوایی؟

شاپرک؛ نزدیک گوشم  

یافت جایی 

با دم نرم و لطیفش 

خواند یک دم؛ 

چن(د) کلامی 

گفت: نالان گشته سوسن  

گفتم؛ آیا دیده از من 

یک قصوری؟ 

گفت آیا تو ندیدی این حسد را 

بر فرشته؛   باد و باران؛   بر چمن را؟ 

گفت از من گشته خامش  

گفت سوسن  

او نکرده بهر من یک دم نوایی 

خواه باشد اختیاری 

نی درونش جبر و زاری 

گفتمش رو! 

گو به سوسن  

این ندا را 

نیست جایز در ره ما 

در میان سرو و افرا 

فاش گردد 

سر سوسن 

راز مینا

نظرات 4 + ارسال نظر
علی چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 18:56 http://khoondaniha.blogsky.com

طرح چشمان قشنگت در اتاقم نقش بسته

شعر می گویم به یادت در قفس غمگین و خسته

من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی

ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی

ممنون.

جاوید چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 22:42

سرمایه ی عمر آدمی یک نفس است
آن یک نفس از برای یک هم نفس است
گر نفسی با نفسی هم نفس است
آن یک نفس از برای یک عمر بس است

تشکر!

تکساز چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 22:45

خیلی عالی بود .
اینو دیگه ترکوندی!

نظر لطفته.

suria دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 13:41 http://www.soozezemestan1.blogfa.com

azizam reihaneeee man eftekhar mikonam ke ye dooste shaere khoshgeli mesle to daram khili sherat ghashangan bavar kon !azizami!!!muchhhhh

زیبایی ان است که تو میبینی....
کلماتم از شوق لمس ظریف نگاهت اوج میگیرند...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد